معنی رفو زدن - جستجوی لغت در جدول جو

رفو زدن(تَ کَ دَ)

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو شدن — تصویر فرو شدن

فرورفتن، پایین رفتن، به پایین رفتن، غروب کردن، ناپدید شدن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از اتو زدن — تصویر اتو زدن

کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروک های آن هموار شود

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از حرف زدن — تصویر حرف زدن

سخن گفتن، گفتگو کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از رقم زدن — تصویر رقم زدن

نوشتن، نقاشی کردن
کنایه از مقدّر کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از رود زدن — تصویر رود زدن

ساز زدن، ساز نواختن، نواختن ساز

فرهنگ فارسی عمید

(تَ غُ دَ)

در تداول عامه، خواهش کردن. خواهش و سماجت و اصرار کردن

لغت نامه دهخدا

تصویری از ورسو زدن — تصویر ورسو زدن

ورسو زدن

پرسه زدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نفس زدن — تصویر نفس زدن

نفس کشیدن، زیستن، زندگی کردن

فرهنگ لغت هوشیار

نفوس زدن

فال زدن، توضیح این کلمه ترکیب غالبا در معنی فال بد زدن استعمال میشده. یا نفوس بد زدن، فال بد زدن: اول مسافرت نفوس بد نزن خ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مفت زدن — تصویر مفت زدن

بدست آوردن چیزی بطور مفت و رایگان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قفا زدن — تصویر قفا زدن

پس گردنی زدن: دایه را قفا می زدند و دشنام می دادند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فور زدن — تصویر فور زدن

تریاک کشیدن با وافور

فرهنگ لغت هوشیار

پایین رفتن، بزیر رفتن، فرود آمدن نزول کردن، غروب کردن ناپدید شدن، داخل شدن وارد گردیدن، غوطه ور شدن، غرق شدن، انحطاط یافتن سقوط کردن، نابود شدن 10 پوشیده ماندن: باید که با تاش موافقت کنی و هر چه در این واقعه از لشکر کشی بروی فروشود تو با یاد او فرودهی

پایین رفتن، بزیر رفتن، فرود آمدن نزول کردن، غروب کردن ناپدید شدن، داخل شدن وارد گردیدن، غوطه ور شدن، غرق شدن، انحطاط یافتن سقوط کردن، نابود شدن 10 پوشیده ماندن: باید که با تاش موافقت کنی و هر چه در این واقعه از لشکر کشی بروی فروشود تو با یاد او فرودهی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غریو زدن — تصویر غریو زدن

غریو زدن

بانگ و فریاد بر آوردن

فرهنگ لغت هوشیار

طرقو زدن

در این چامه میرخسرو: چون به پنجم سپهر کرد آرام طرقو زد چو چاوشان بهرام راه دهید گفتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از صفا زدن — تصویر صفا زدن

خوشباد زدن خوشباد گفتن خوش باش زدن خوش باد گفتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حرف زدن — تصویر حرف زدن

گفتن دوییدن سخن گفتن تکلم کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ریق زدن — تصویر ریق زدن

ریدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رنگ زدن — تصویر رنگ زدن

مالیدن رنگ برروی چیزی (در دیوار و غیره) رنگ کردن ملون ساختن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رقم زدن — تصویر رقم زدن

نگاشتن، تحریر کردن، نقش کردن نقاش، نویسنده و محرر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از راه زدن — تصویر راه زدن

غارت کردن مسافران در جاده قطع طریق، سرود گفتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اردو زدن — تصویر اردو زدن

اردو زدن

بونکیدن بر پا کردن اردو بر قرار ساختن لشکر گاه

فرهنگ لغت هوشیار

جامه را بوسیله اتو صاف و بی چین و کیس کردن یا در شلوار خط ایجاد کردن اتو کشیدن

فرهنگ لغت هوشیار

بنوبت خود بازی کردن، ادعای امری کردن، نقش نشستن به مراد بهدف رسیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از صفا زدن — تصویر صفا زدن

((صَ. زَ دَ))

خوش باد گفتن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از فور زدن — تصویر فور زدن

((زَ دَ))

تریاک کشیدن با وافور

فرهنگ فارسی معین

تصویری از فرق زدن — تصویر فرق زدن

((فَ رْ قْ. زَ دَ))

سر نهادن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از فرو شدن — تصویر فرو شدن

((فُ شُ دَ))

پایین رفتن، به زیر رفتن، فرود رفت، غروب کردن، ناپدید شدن، داخل شدن، غوطه ور شدن، غرق شدن، انحطاط یافتن، سقوط کردن، نابود شدن، پوشیده ماندن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از نفوس زدن — تصویر نفوس زدن

نفوس زدن

((~. زَ دَ))

فال زدن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ریپ زدن — تصویر ریپ زدن

((زَ دَ))

با حرکت های مقطع و نامتوازن کار کردن یا پیش رفتن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از رقم زدن — تصویر رقم زدن

((~. زَ دَ))

نوشتن، نقاشی کردن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از داو زدن — تصویر داو زدن

((زَ دَ))

به نوبت خود بازی کردن، ادعای امری کردن، نقش نشستن به مراد، به هدف رسیدن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از حرف زدن — تصویر حرف زدن

((~. زَ دَ))

سخن گفتن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از حرف زدن — تصویر حرف زدن

سخن گفتن

فرهنگ واژه فارسی سره